تو شعر و شور باران شمالی / دل انگیزی ، سراپا شور و حالی / به شالیزار قلبم باش باران / که می سوزد دلم از خشکسالی .
یا رب دل دوستان ، پر از غم نکنی / از تیر قضا قامتشان خم نکنی / ای چرخ ، تو را به حق قرآن سوگند / یک مو ز سر رفیق من کم نکنی .
جایگاه همیشگی تو در قلب منه ، البته اگه صدف قلبم لایق مروارید وجودت باشه .
بی دوست شبی نیست که بالین نشود از اشک چشمم خیس / ای یار وفادار بیا فاصله کم کن که مرا عمری دگر نیس .
دوثت دارم رو با (ث) نوشتم تا بدونی ثانیه ها را به امید دیدارت طی میکنم .
حرف های ما هنوز ناتمام ، تا نگاه می کنی وقت رفتن است ، بازهم همان حکایت همیشگی ، پیش از آنکه باخبر شوی لحظه ی عزیمت تو ناگزیر می شود ، آی ، ای دریغ و حسرت همیشگی ، ناگهان چقدر زود دیر می شود .
جا برای گنجشکی مثل من زیاد است ، ولی به درختان خیابان تو عادت کردم .
به زندانی گفتن از تو تنهاتر کیست ؟ گفت کسی که دلش زندانی دیگریست !
زندگی یعنی گذر زمان و زندگی کردن یعنی به یاد آوردن خاطره های زیبا ، چه زیباست در مسیر زندگی ، زندگی کردن ، تنها تو را با آن به یاد می آورم .
زمان ، طولانی می شود برای کسانی که غصه دارند ، کوتاه می شود برای کسانی که شاد هستند ، دیر می گذرد برای کسانی که منتظر هستند ، زود می گذرد برای کسانی که عجله دارند ، اما ابدی می شود برای کسانی که عاشق هستند !
من ساده و بی رنگم / من عاشق دل تنگم / صد بار بزن قطع کن / من عاشق تک زنگم .
چشمانم در آسمان به جستجوی آخرین ستاره ی شب است و میروم به اوج ، کنار او ، ستاره ای که در سپهر آرزو ، یگانه تقدیر من است .
در چشمان کسانی که پرواز را نمی فهمند ، هرچه بیشتر اوج بگیری کوچکتر خواهی شد .
از دیروز به دنبالت دویدم و به امید دیدارت به امروز رسیدم ولی افسوس ! افسوس که تو به فرداها سفر کردی .
تنت همچون گلی زیبا و نیکوست / عزیزم ، بهترین ، میدارمت دوست / صدایت همچو آواز قناریست / بگو بی تو چگونه میتوان زیست ؟
خدایا به داده و نداده و گرفته ات شکر ، که داده ات نعمت است ، نداده ات حکمت و گرفته ات امتحان .
عشق یعنی التماس و انتظار / عشق یعنی بوسه ای بر دست یار / عشق یعنی پا و دل دنبال تو / عشق یعنی هرچه دارم مال تو / عشق یعنی خال و ابروی کمان / عشق یعنی یک تیمم یک نماز / عشق یعنی تا ابد با من بمان .
ای سیب سرخ غلتزنان در مسیر رود / یک شهر تا به من برسی عاشقت شده است / پر می کشی و وای به حال پرنده ای / کز پشت میله ی قفسی عاشقت شده است .
فراق یعنی دوری ، دوری یعنی دلتنگی ، دلتنگی یعنی تو و تو یعنی تموم دنیا !
شاخه با ریشه ی خود حس غریبی دارد / باغ امسال چه پاییز عجیبی دارد / غنچه شوقی به شکوفا شدنش نیست دگر / با خبر گشته که دنیا چه فریبی دارد / خاک کم آب شده مثل کویر تشنه / شاید از جای دگر مزرعه شیبی دارد / سیب هر سال در این فصل شکوفا می شد / باغبان کرده فراموش که سیبی دارد .
نویسنده ها “سیگار “می کشند
شاعر ها” هجران”
نقاش ها “تابلو”
زندانی ها “تنهایی”
دزدها “سرک”
… مریضها” درد”
بچه ها” قد”
و من برای کشیدن
“نفسهای تو “را انتخاب می کنم
من برای نفس کشیدن
* هوای تو * را انتخاب می کنم
.
.
.
دیدی غافلگیرت کردم ! درست در لحظه ای که به یادم نبودی ، بیادت بودم !
.
.
.
خیابانهای تنهایی دلی ولگرد میخواهد / و آوازم بدون تو سکوتی سرد میخواهد
برایت مرده بودم تا برایم تب کند قلبت / ولی حتی نپرسیدی دلت همدرد میخواهد ؟
.
.
.
ای نشسته درخیال من، فراموشم مکن
با فراموشی و تنهایی، هم آغوشم مکن
زندگانی می کنم چون شعله با خود سوختن
زنده ام با سوز و ساز خویش، خاموشم مکن
.
.
.
هر لحظه بهانه ی تو را میگیرم / هر ثانیه با نبودنت درگیرم
حتی تو اگر به خاطرم تب نکنی / من یک طرفه برای تو میمیرم . . .
.
.
.
در پی دانه مرو همچو کبوتر، که تو را / عاقبت بهر یکی دانه، به دام اندازند
صید کن شیر صفت، نیم بخور، نیم ببخش / تا به هرجا که روی، بر تو سلام اندازند . . .
.
.
.
لبریز غزل بیا همی آهسته
چون آیه بخوان مرا کمی آهسته
آهسته مرا رها بکن از سر عشق
تا در تو رها شوم دمی آهسته
چمن ها بی تو زیبایی ندارد / بهار و گل دلارایی ندارد
فریب کَس نخوردم جز تو ای یار / که دیگر کَس فریبایی ندارد . . .
.
.
.
احساس تو طروات باران است / بر زخم شکوفه های گل درمان است
هروقت که در هوای تو میچرخم / انگار نفس کشیدنم آسان است . . .
.
.
.
تو این “مـــَــن ها “ را از خودت “مــِـنها” کن
من میـمیرم برای باقی مانده ات . . .
.
.
.
تا کی دل من چشم به در داشته باشد ؟
ای کاش کسی از تو خبر داشته باشد
آن باد که آغشته به بوی نفس توست
از کوچه ما کاش گذر داشته باشد . . .
.
.
.
من ملک بودم و فردوس برین جایم بود / آدم آورد در این دیر خراب آبادم
نیستم آدم اگر باز نگردم آنجا / زین جهت هست اگر باز کمی دلشادم . . .
.
.
.
میروم ، اما نمیپرسم ز خویش
ره کجا ؟ منزل کجا ؟ مقصود چیست ؟
بوسه میبخشم ولی خود غافلم
کاین دل دیوانه را معبود کیست . . . ؟
.
.
.
آرزو دارم وقتی لبخند دنبال جایی برای نشستن می گردد
تو در آن نزدیکی باشی . . .
.
.
.
به سلامتی دریا که همه با لبش خاطره دارن . . .